سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رفتی با اونــــــــــی که واسه داشــــتنت سخـــتی ندید

 

کی مثل من روی دوشش غصه ی تورو کشــــــــــــــــید

 

از ته دلم میگــــم بی معرفــــــــت خیلـــی بـــــــــــدی

 

حرفایــــــی کــــــــه آرزوم بــــــود بشنـــــوم به اون زدی

 

حالا ــــمن مــــوندم چه جــــــــوری از خجـــــــالتت درام

 

خنده ای که واسه اون کردی تو کـــی کــــــــــــردی برام

 

واسه من فرصــــت نداشتـــی چرا دائم پیشـــــــــــــشی

 

چرا پس دستــــــاتــــــــو از دستــــــای اون نمیکشــــــــی

 

چرا پس اونو یه لحظــــــــــــــه از خاطـــــــــــــرت نمیبری

 

این حسودی نیست به قرآن خیلی از اون سرتــــــــــــــری

 

یعنــــــــــی یادشـــــــــه اون روزا بمــــــــــون پیشـــــــم

 

 یا بزار اونـــــــم بره مـــن دارم عقــــــــــــده ای میشـــــم

 

انقدر ســــــرت به زیر بود واسم دســـــــــــت تکــــــــون ندادی

 

انقدر بزرگی کــــــــــــــــردی که دیـــــــــــــــدم واســــم زیادی

 

قایق قدیمــــــــــــــــــــــی بودم دلـــــــــتو دادی به کشتــــــــی

 

از کـــــــــــــنار قایق مـــــــــــــــــن با گـــــــذشت بودی گذشتی

 

واسه من فرصــــــــــت نداشتــــــی چـــــــــرا دائم پیشـــــــشی

 

چرا پـــــــــــــس دســـــــــــــتاتو از دســـــــتای اون نمیکشـــــــی

 

چرا پــــــــــــس اونو یه لحظـــــــــــــــه از خاطرت نمـــــــــــــــیبری

 

این حســـــــودی نیســــــــت به قرآن خیلی از اون ســـــــــرتری

 

انقدر حـــــــــــرفامو خوردم دلــــــــــم از دستــــــــــــت پــــــــره

 

میرمو عاشــــــــــــــق میشم شایــــــــــــد بهــــــــــــــت بربخوره

 

بی تو ایــــــــــن دل چقدر غریبـــــــــــه هنوزم تنهاترینه

 

آره درســــــــــــت میــــــــــگی قســــــــمت همیــــــن بــــــــــود

 

قسمت من از اولـــــــــــــــم رنـــــــــــگ چشــــــــــــــمای تو بود

 

انقــــــــــــــــدر حرفامـــــــو خوردم دلـــــــــم از دستت پـــــــــــره

 

میرمو عاشــــــــق میــــــــشم شایـــــــــــــد بــــــــــهت بربخوره

 






تاریخ : سه شنبه 94/4/2 | 1:16 عصر | نویسنده : مصطفی حسن نژاد | نظرات ()

 

هرچقدر بد شدی بازم حرف رفتن نزدم

تو همش راهتو رفتی من همش راه اومدم

تا به سختی ها رسیدی خودتو باختی چرا؟

اگه دوریم دغدغت بود دورم انداختی چرا؟

هرکاری کردم به چشمت اصلا نیومد

ببخش عزیزم که همین ازم براومد

چی شد اون حس زلالت اون دل ساده و صاف

لااقل دستاشو ول کن جلو من بی انصاف

من دلم قدر یه دریاست طاقتم خیلی کم

نگیر دستاشو اقلا پیشم انقدر محکم

تا یکی اومد سراغت دل من رو پس زدی

تو کنار کشیدی اما کاش کنار می اومدی

به هر دری زدم که تو آروم بگیری

حالا که خوب همه چی تو داری میری

اگرچه رفتی عزیزم با عشق تازه

ولیکن این در رو به تو همیشه باز

یه روزی خسته میشی از پرسه و ولگردی

یا پشیمون میشی از اینکه منو ول کردی

تازه خواستم پر بگیرم که شکستی بالمو

تو که جای زانوهام نیستی بفهمی حالمو






تاریخ : سه شنبه 94/4/2 | 1:15 عصر | نویسنده : مصطفی حسن نژاد | نظرات ()

 

نمیگم چی میگم کی تو سرت بود 

یهو دستامو محکمتر گرفتی 

تو بودی همه دارو ندارم 

چی شد هستیمو آخر سر گرفتی 

توی قانون احساسم شدیدا همین راهی که تو میری خلافه 

حالا تنها نشونی از من همینه دوسه تا آدرسو خطی که آفه 

مطمئنم یه روزی میفهمی با من چه کردی 

سر حرفت باش عزیزم برنگردی 

اگه برگردی میبینی من به گریه هات میخندم 

در این خونه که بازه در قلبمو رو به تو میبندم 

 

بعد این همه زندگی باز تو باهام سردی 

خدا لعنتت کنه وابستم کردی 

 

 

بعد این همه زندگی باز تو باهام سردی 

خدا لعنتت کنه وابستم کردی 

حالا که حرفاتو اینجا کشیدی چرا پس مهلت دفاع نمیدی؟ 

تو که رفتی ولی ایکاش بودی یه بارم عاشقی رو میچشیدی 

چقد گفتم نرو دورت بگردم بمونو مرهمی شو روی دردم 

حالا که غسل کامل کرده چشمام منم از باتو بودن توبه کردم 

یادت باشه که بعد چند وقت اگه تنها شی 

حرف قلب من اینه نمیخوام باشی 

درد من شدی بگو حالا با کی همدردی 

خدا لعنتت کنه وابستم کردی 

بعد این همه زندگی باز تو باهام سردی 

خدا لعنتت کنه وابستم کردی

 






تاریخ : سه شنبه 94/4/2 | 1:14 عصر | نویسنده : مصطفی حسن نژاد | نظرات ()
بی وفا عشق من
به خدا اشک من
می مونه رو گونه م
تا بیایی پیش من
رفتی و بعد تو
چه زجری کشیدم
هنوز تار موت و
به دنیا نمی دم
تو رو به خاطراتمون
تو منو بی خبر نذار
تو رو به اشکمون قسم
منو چشم به در نذار
باشه میرم از پیشت
خداحافظ عشق من
ببخش روی نامه هام
باز چکیده اشک من
دل موندنی نبود
خداحافظ عشق من
حالا که نموندی
بگو از من چی دیدی
چه ساده نشستی
چه ساده پریدی
بغضمو وقت جدایی
هی نگه داشتم به سختی
حتی واسه دلخوشیم هم
دسته گل ندادی رفتی
پس بذار روی ماهتو
دم آخر نگاه کنم
سخته با خاطراتمون
با دل خون وداع کنم
وقت رفتنت نبود
خداحافظ عشق من
دلت میشکنه یه روز
می دونی قدر اشک من
سخته گفتنش ولی
خداحافظ عشق من





تاریخ : سه شنبه 94/4/2 | 1:11 عصر | نویسنده : مصطفی حسن نژاد | نظرات ()

ی تو این روزای روشن واسه من تاریک و تاره
وقتی بی تو تک و تنهام زندگیم معنا نداره
از همون روزی که رفتی دل به هیچ کسی ندادم
فکر میکردم می رسی یه روز تو بی کسیم به دادم
گفتن لحظه آخر واسه من هنوز سواله
دیدن دوباره ی تو فقط تو خواب و خیاله
لحظه های آخر تو توی قلب من می مونه
هیشکی مثل من بلد نیست قدر چشماتو بدونه قدر چشماتو بدونه…
رفتی و چشمای خیسم یادگاری از تو مونده
بی وفاییات هنوزم تو رو از دلم نرونده
چشم به راه تو می مونم تا که برگردی دوباره
می ترسم وقتی که نیستی دل من طاقت نیاره
گفتن لحظه آخر واسه من هنوز سواله
دیدن دوباره ی تو فقط تو خواب و خیاله
رفتی اما خاطراتت توی قلب من می مونه
هیشکی مثل تو بلد نیست دلمو بسوزونه
تا وقتی که زنده هستم چشم به راه تو می مونم
تو دیگه رفتی که رفتی نمای پیشم می دونم
اما هر کجا که هستی منو تو دلت نگه دار
با چشای خیس و گریون من میگم خدا نگهدار






تاریخ : سه شنبه 94/4/2 | 1:10 عصر | نویسنده : مصطفی حسن نژاد | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.