سفارش تبلیغ
صبا ویژن


لحظه های خوبمون هیچ موقع تکرار نمیشه...





ما داریم جدا میشیم دیگه برای همیشه...





بعد تو تکیه گاه من این دل بی پناهمه...





مثل همیشه چشم به راهت چشمای بی گناهمه چشمای بی گناهمه چشمای بی گناهمه...





برای چی بی تفاوتی دلم رو دلداری بده...
دلی که دیوونه ات شده با تو همش راه اومده...





حالا من موندم و عمری خاطره...
خوب میدونم محاله از یادم بره...
حالا من موندم و عمری خاطره...
خوب میدونم محاله از یادم بره...





چه لحظه های سختیه خدا کنه زود بگذره...





من سد راهت نمیشم اینجوری خیلی بهتره...





برو ولی یادت نره که عشق ما قصه نبود...
من عاشقت شدم ولی بریدی با همه وجود...








تاریخ : پنج شنبه 91/5/12 | 5:46 صبح | نویسنده : مصطفی حسن نژاد | نظرات ()

رو بر گردوندی از تنها عشقت
رو کی خیره میشه بی من چشمت



دل سوزوندی منو بردی از یاد
بی تاثیر بود پشتت داد و فریاد



الکی تب میکردم راس راسکی میمردی
با یه چشمک دلو تا آسمونا میبردی



الکی دل میکندم که بگی وایسا برگرد
نمیدونستم از دستم داری میشی دلسرد



الکی بغض میکردم راستکی گریه کردی
اینقدر بد بودم آخرشم ول کردی



رفــــــــتــــــــــی........






تاریخ : پنج شنبه 91/5/12 | 5:44 صبح | نویسنده : مصطفی حسن نژاد | نظرات ()

 

در جزیره ای زیبا تمامی حواااس زندگی می کردند.شادی ،غم ،غرور،عشق و....روزی خبر رسید که به زودی جزیره زیر ابخواهد رفت .همه ساکنین جزیره قایقهایشان را اماده و جزیره را ترک کردند.اما عشق می خواست تا اخرین لحظه بماند ،چون او عاشق کجزیره بود .وقتی جزیره کاملا به زیر اب فرو می رفت ،عشق از غرور که با یک کرجی زیبا راهی مکان امنی بود ،کمک خواست
غرور گفت،نه من نمیتوانم تو را با خودم ببرم چون تمام بدن ات خیس و کثیف شده و قایق زیبای مرا کثیف می کنی.
غم در نزدیکی عشق بود.پس عشق به او گفت :اجازه بده تا من با تو بیایم .غم با صدای حزن الودی گفت آه...عشق.
من خیلی ناراحتم و احتیاج دارم تنها باشم .
عشق اینبار سراغ شادی رفت و او را صدا زد .اما او ان قدر ،غرق شادی و هیجان بود که حتی صدای عشق را هم نشنید اب ه ر لحظه بالا می امدو عشق دیگر نا امید شده بود ،که ناگهان صدای سالخوردی گفت:بیا عشق ،من تو را خواهم برد.
عشق ان قدر خوشحال شده بود که حتی فراموش کرده نام پیرمرد را بپرسد و سریع خود را داخل قایق انداخت و جزیره را ترک کرد وقتی به خشکی رسیدند ،پیرمرد به راه خود رفت و عشق تازه متوجه شد کسی که نجاتش داده چقدر بر گردنش حق دارد.عشق نزد عالمی رفت و از او پرسید ،ان پیرمرد که بود؟
عالم پاسخ داد:زمان عشق با تعجب گفت:زمان؟اما چرا او به من کمک کرد؟
عالم لبخندی زد و گفت:زیرا تنها زمان قادر به درک عظمت عشق لست!





تاریخ : پنج شنبه 91/5/12 | 5:40 صبح | نویسنده : مصطفی حسن نژاد | نظرات ()

 جملات عاشقانه, متن های زیبا

 

کاش بودی و میفهمیدی وقت دلتنگی یک آه چه وزنی دارد!

لطفاهی نپرس دلتنگی چه معنی دارد؟!

دلتنگی معنی ندارد... درد دارد...

 

متن های زیبا, جملات کوتاه عاشقانه

 

این روزها من

خدای سکوت شده ام

خفقان گرفته ام تا

آرامش اهالی دنیا

خط خطی نشود...

اینجا زمین است

اینجا زمین است رسم آدمهایش عجیب است

اینجا گم که میشوی

بجای اینکه دنبالت بگردنن

فراموشت میکندد.........

 

متن های زیبا, جملات کوتاه عاشقانه

 

 جملات عاشقانه, متن های زیبا

 

دلتنگی چه حس بدی است....

تنهایی چه حس بدی است

کاش...

پاره ای ابر میشدم

دلم مهربانی می بارید

کاش نگاهم شرار نور میشد

اشتی میدادش

و

که دوست داشتن چه کلام کاملی است

و

من...

چقدر دلم تنگ دوست داشتن است!

 

متن های زیبا, جملات کوتاه عاشقانه

 

میان ماندن و نماندن

فاصله تنها یک حرف ساده بود

از قول من

به باران بی امان بگو :

دل اگر دل باشد ،

آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد

متن های زیبا, جملات کوتاه عاشقانه


بی تو بودن را معنا می کنم با تنهایی و آسمان گرفته

آسمان پر باران چشم هایم

بی تو بودن را معنا می کنم با شمع , با سوزش ناگریز شمعی بی پروانه

بی تو بودن را چگونه میتوان تفسیر کرد

وقتی که بی تو بودن خیلی دشوار است






تاریخ : پنج شنبه 91/5/12 | 5:27 صبح | نویسنده : مصطفی حسن نژاد | نظرات ()

 

متن های زیبا و عاشقانه

 

دیدی غزلی سرود؟
عاشق شده بود.
انگار خودش نبود
عاشق شده بود.
افتاد.شکست . زیر باران پوسید
آدم که نکشته بود .
عاشق شده بود

 

عاشقانه

 

برای عشق تمنا کن ولی خار نشو. برای عشق قبول کن ولی غرورتت را از دست نده . برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو. برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه. برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشکن . برای عشق جون خودتو بده ولی جون کسی رو نگیر . برای عشق وصال کن ولی فرار نکن . برای عشق زندگی کن ولی عاشقونه زندگی کن . برای عشق بمیر ولی کسی رو نکش . برای عشق خودت باش ولی خوب باش

 

عاشقانه

 

هنگامی که دری از خوشبختی به روی ما بسته میشود ، دری دیگر باز می شود ولی ما اغلب چنان به دربسته چشم می دوزیم که درهای باز را نمی بینیم

 

عاشقانه


فراموش مکن تا باران نباشد رنگین کمان نیست تا تلخی نباشد شیرینی نیست و گاهی همین دشواری هاست که از ما انسانی نیرومند تر و شایسته تر می سازد خواهی دید ، آ ری خورشید بار دیگر درخشیدن آغاز می کند

 

عاشقانه

 

یک بار خواب دیدن تو... به تمام عمر می‌ارزد پس نگو... نگو که رویای دور از دسترس، خوش نیست... قبول ندارم گرچه به ظاهر جسم خسته است، ولی دل دریایست... تاب و توانش بیش از اینهاست. دوستت دارم و تاوان آن هرچه باشد

 

عاشقانه


براش بنویس دوستت دارم آخه می دونی آدما گاهی اوقات خیلی زود حرفاشونو از یاد می برن ولی یه نوشته , به این سادگیا پاک شدنی نیست . گرچه پاره کردن یک کاغذ از شکستن یک قلب هم ساده تره ولی تو بنویس .. تو ... بنویس

 

عاشقانه

 

تو را هیچگاه نمی توانم از زندگی ام پاک کنم چون تو پاک هستی می توانم تو را خط خطی کنم که آن وقت در زندان خط هایم برای همیشه ماندگار میشوی و وقتی که نیستی بی رنگی روزهایم را با مداد رنگی های یادت رنگ می زنم

 






تاریخ : پنج شنبه 91/5/12 | 5:26 صبح | نویسنده : مصطفی حسن نژاد | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.